قرآن نظير ساير متون بشرى كه به صرف آشناى با زبان و معلوماتى بتوان به فهم و تفسير كامل آنها نايل آمد، نيست; بلكه علاوه بر آن لازم دارد كه از طهارت نفس نيز برخوردار شد . هرچه طهارت نفس افزونتر باشد، فهم و تفسير قرآن ژرفتر و گستردهتر خواهد بود . در اين مقاله مهمترين اصول كه فهم و تفسير قرآن از آنها پيروى مىكند، بيان مىشود .
قرآن كتاب تدوينى اسماى حسناى الهى است; به همين رو، فهم و تفسير آن از اصولى ويژه پيروى مىكند كه در اين مقاله برخى از مهمترين آنها بيان مىشود .
قرآن كريم كتاب تدوينى اسماى حسناى خداست، چه اينكه نظام آفرينش كتاب تكوينى اسماى زيباى اوست . آنچه در پايان بسيارى از آيات قرآن حكيم ياد شدهاست، به منزله تبيين و تحليل محتواى آنهاست; همان طورى كه مفاتيح غيب عينى نزد خداست و تقرب به او سهمى در افاضه الهى نسبتبه واگذارى بخشى از آن كليدها دارد، مفاتيح غيب علمى نيز پيش خداست و توجه به او تاثيرى در افاضه ربوبى نسبتبه اعطاى بخشى از آن كليدها خواهد داشت .
مهمترين عامل تقرب به سوى خداوند تقواست كه ثمره امتثال دستورهاى الهىاست; يا ايها الناس اعبدوا ربكم الذي خلقكم و الذين من قبلكم لعلكم تتقون (بقره، آيه21) . اساسىترين شرط صلاحيتشاگردى خداوند پرهيزكارىاست; و اتقوا الله و يعلمكم الله و الله بكل شيء عليم (بقره، آيه282) متعلمى كه فيض اسماى خدا را در قلمرو عين تلقى كرد، فوز آنها را در منطقه علم فرا مىگيرد و جامع بين علم و معلوم مىشود .
محور اصلى تعليم الهى همانا حقايق اسماى حسناست كه به منظور تعيين خليفه و استحقاق كرامت و شانيتسجود فرشتگان شدناست; و علم آدم الاسماء كلها (بقره، آيه31) ; زيرا گرچه خداوند به هر چيزى عالماست و گاهى برخى از فروع جزئى را به گروهى خاص ياد مىدهد مانند: و ما علمتم من الجوارح مكلبين تعلمونهن مما علمكم الله (مائده، آيه4) ; ليكن مدار اصيل تعليم الهى نسبتبه اتقيا همان اسماى حسناست كه مصداق كامل تعليماست و در اثر بىنيازى از ذكر متعلق آن در آيه مزبور ياد نشد . بهترين ثمر شجر علم الاسماء همانا فرقان بين «بود و نبود» در حكمت نظرى و «بايد و نبايد» در حكمت عملى و سرانجام بين «بود و نبود» در عرفاناست كه انسان باتقوا بر پايه پرهيزكارى ويژهاش به آن نايل مىشود و به همان حد مصداق آيه ان تتقوا الله يجعل لكم فرقانا (انفال، آيه29) خواهد بود . چنين انسان پرواپيشهاى كه توفيق فراگيرى علم اسماى حسنا را به دست آورد و صاحب مقام فرقان بين حق و باطل، صدق و كذب و حسن و قبيح شد، مقتدرانه مىتواند عهدهدار سباحت در بحر وحى شود و بدون غرق غواصى كند و ره توشه او در اين غوص، ميزان ارزيابى صاحب نظران عقلى و معيار سنجش صاحببصران قلبى گردد وگرنه:
عقل جزوى كى تواند گشتبر قرآن محيط
عنكبوتى كى تواند كرد سيمرغى شكار
(ديوان سنائى، ص190)
فتواى خداى سبحان در نعوت سلبى وحى ايناست كه قرآن نه افسانه و افسوناست، نه اسطوره و نه افيون، و حكم حضرت بارى در اوصاف ثبوتى وحى ايناست كه قرآن حيات بخشاست; يعنى نه تنها خود زندهاست، بلكه قوام حيات جامعه انسانى به اواست . پس قرآن مظهر حى قيوماست . استجيبوا لله و للرسول اذا دعاكم لما يحييكم (انفال، آيه 24) .
حيات مراتبى دارد و ادراك آن نيز درجاتى . هر اندازه كه به وحى اعتماد شود حيات شكوفاتر مىگردد و هر اندازه زندگى بشر كامل شد، بهرهورى از تفسير قرآن بيشتر خواهد شد . اين تعامل متقابل بين عقل و وحى از يك سو و بين قلب و وحى از سوى ديگر، همچنان مستمراست; همچون داد و ستد پىگير بين معلم و متعلم .
در نهان بشر گوهر خلافت الهى نهادينه شد كه از آن به عنوان دفائن العقول ياد مىشود . پيامبران خدا آن گنجينههاى مستور را مشهور مىكنند; تا صاحبان اين گنجينههاى مشهور، دفائن مغمور وحى را مسفور نمايند و آن پردهنشين را شاهد آزارى كنند . كژراهه رفتن بشر قفل دلاست و گرايش به غير پيام الهى تدسيه نفس . از آن به عنوان ام على قلوب اقفالها (محمد (ص)، آيه 24) ياد شد و از اين به عنوان و قد خاب من دساها (شمس، آيه 10) تعبير شد . خامانديشى كه به دانش محدود بشرى بسنده نمود و به آن خرسند شد; فلما جاءتهم رسلهم بالبينات فرحوا بما عندهم من العلم و حاق بهم ما كانوا به يستهزؤن (غافر، آيه 83) گرفتار آن قفل و اين خيبتاست .
مصطفى اندر جهان آنگه كسى گويد كه عقل
آفتاب اندر سما آنگه كسى گويد سها
(ديوان سنائى، ص43)
اگركسى در ساحت قرآن ادب عبودى را نسبتبه پيام ربوبى حفظ كرد و در قبال نفحه رحمان از خود دم بر نياورد، و اذا قرئ القرآن فاستمعوا له و انصتوا لعلكم ترحمون (اعراف، آيه 204) زنده مىشود و از آن قفل مىرهد و از اين تدسيه و خيبت مىجهد و با اثاره وحى الهى دفينه او شكفته مىگردد و توان تدبر در آيات الهى بهره او مىشود و با اين دلمايه خزائن قرآنى را مىگشايد و با حظ تازه از آن، دفائن ديگرى را از نهانخانه جان مىشكفد و با بهترين وضع خود را مىشناسد و با معرفتبرتر مجددا به دمتخزائن قرآنى مىرود و اين سعى سامى را بين صفاى وحى و مروه دل همچنان ادامه مىدهد و به غرر آيات قرآنى كه پيرامون توحيد خداست مىرسد و در آن مقطع خاص سعى عادى را به هروله تبديل مىنمايد تا به قصور خود و سائر ما سوى آگاه مىگردد و تقصير مىنمايد; يعنى از غير خدا منفصل و به قرب الهى متصل مىشود، و زادراهى براى منتظران آن تعامل متقابل محمود، و اين سعى و تقصير مسعود به همراه مىآورد . اولين شرط رهيابى به قله تفسير ناب تضحيه ارقه دماست .
اسرار طريقت نشود حل به سئوال
نى نيز به در باختن حشمت و مال
تا خون نكنى ديده و دل پنجه سال
هرگز ندهند راهت از قال به حال
(اوحدالدين كرمانى)
كوثر وحى مرده را زنده مىكند، زنده بيمار را درمان، سالم را كامل و تام مىنمايد و جامع بين كمال و تمام را مكمل و متمم جامعه بشرى قرار مىدهد . لذا اين جامه پرنيانى بر اندام متعادل آن جام جهاننما برازندهاست كه وى گذشته از ماءالحيات، ماءمعين نيز مىباشد; يعنى حيات سارى و احياى جارى، به طورى كه اگر جايى اين حيات برين را فاقد بود، آن جا مردهاست .
معناى مرگ و زندگى و تصديق به وجود آنها براى همگان، از لحاظ علم حصولى روشناست، ولى معناى مرگ گذشته از ادراك مفهوم ذهنى آن و نيز صرف نظر از تصديق به تحقق آن، در موطن مناسب خود دو مرحله ديگرى دارد كه خواه و ناخواه پديد مىآيد; يكى عبور از علم اليقين به عين اليقين مرگاست كه در حال احتضار نصيب انسان مهاجر و منتقل از دنيا به برزخ مىشود، و ديگرى گذر از عين اليقين به حق اليقين موتاست كه شخص محتضر بعد از عبور از دوران احتضار آن را كاملامى چشد; كل نفس ذائقة الموت (عنكبوت، آيه 57) چه اينكه جريان دوزخ نيز همين سه مرحله را دارد، حقيقتحيات و بهشت نيز واجد اين سه مرحله بوده و خواهد بود . بر مردان و زنان باتقواست كه در ظل اهتمام به قرآن كريم، با همراهى خضر ولايت اين مراحل را طى نمايند . مرحله نخست آن ادراك حصولى مفهوم حيات و بهشت و نيز تصديق ذهنى به وجود آنها به طور علم اليقيناست كه تحصيل آن دشوار نيست . مرحله دوم آن شهود حيات و بهشتبه طور علم اليقيناست كه خالى از صعوبت نيست، هر چند نيل به علماليقين وسيله صعود به عين اليقيناست; كلا لو تعلمون علم اليقين لترون الجحيم (تكاثر، آيات 6 - 5) .
آنچه در باره دوزخ آمد، يقينا در جريان بهشت مطرحاست و سر نام بردن جحيم براى آناست كه بسيارى از مردم از راه انذار، تخويف و تحذير بهتر به مقصد مىرسند، گرچه راه اصلى ادراك درجات معاد محبت و بعد از آن تبشير و ترغيب و تشويق به بهشتاست . لذا در قرآن كريم مسئوليت رسول اكرم (ص) در تبشير منحصر نشد; ولى در انذار محصور شد; هرچند اين حصر حقيقى نيست: ان هو الا نذير مبين (اعراف، آيه184) ; ان انت الا نذير (فاطر، آيه23) و انما انا لكم نذير مبين (حج، آيه49) .
و مرحله سوم آن زنده و بهشتى شدن به طور حق اليقيناست . همانطورى كه مرده به نحو حق اليقين مردهاست، زنده قرآنى نيز به طور حق اليقين زنده مىباشد . چنين انسان با تقواى ويژه، حيات قرآنى را در تمام هويت اصيل خود مىيابد و با آن مىانديشد و با آن تصميم مىگيرد; يعنى انديشه و انگيزه او هر دو قرآنى خواهد بود .
علم جوياى يقين باشد بدان
وان يقين جوياى ديداست و عيان
مىكشد دانش به بينش اى عليم
گر يقين بودى بديدندى جحيم
اندر الهاكم بيان اين ببين
كه شود علم اليقين عين اليقين
آنچه گل را گفتحق خندانش كرد
با دل من گفت و صد چندانش كرد
(مثنوى مولوى، ط كلاله، ص203، بيت23)
مفسران وحى الهى حياتهاى متفاوت دارند; برخى حيات مفهومى و ماهوى دارند كه با ابزار علم اليقين مىفهمند و با همان وسيله از چهره آيات قرآنى پرده بر مىدارند و مفاهيم ذهنى آنها را به ديگران منتقل مىكنند . بعضى حيات مصداقى و فردى دارند، ليكن از منظر عين اليقين اين طائفه هر چند خود مصاديق مفهوم و افراد خارجى ماهيت را مىبينند; ولى آنچه به ديگران بازگو مىنمايند، از سنخ مفهوم و ماهيتاست; نه مصداق و فرد . البته شايد در جمع اينان، اوحدى از صاحب بصر پيدا شود كه عين اليقين او براى ديگران وسيله شهود گردد و شاگردان خود را همراه با تعليم كتاب و حكمت اشهاد نمايند و ملكوت آيات را به آنان ارائه كند تا آنها نيز ببينند چيزى را كه مشايخ آنان مشاهده مىنمايند .
حيات قرآنى اين دو طائفه علمىاست; با اين تمايز كه يكى زنده به علم اليقيناست و ديگرى زنده به عين اليقين . حيات بعض ديگر عينىاست; يعنى زنده به معلوماند نه علم، و اين طائفه گرچه نه پيامبرند و نه امام معصوم (ع)، اما همانطورى كه در متون دينى آمدهاست: فكانما ادرجت النبوة بين جنبيه و ليس بنبىء (اصول كافى، ج2، ص604) . اين گروه عين اليقين سند علم اليقين آنهاست و حقاليقين پشتوانه عين اليقين آنان .
سپهر وحى نه تنها در اوج معرفتاست و نيل به آن ويژه طاهراناست; انه لقرآن كريم في كتاب مكنون لا يمسه الا المطهرون (واقعه، آيات79 - 77) و طاهران در قلمرو انسانيت، بالاصاله اهل بيت عصمت و طهارت (ع) اند و بالتبع پيروان راستين آنان در علم و عمل، بلكه در حصن حصين الهىاند و هرگونه سوء قصدى نسبتبه آن وحى با شهاب قرآنى دفع مىشود و هماره از تطاول كژانديشان و محرفان مصون خواهد ماند; زيرا آخرين كتاب خدا در زمين اگر به سرنوشت مشئوم كتابهاى گذشته مبتلا مىشد، هيچ ميزانى براى تشخيص احكام الهى در دسترس نبود و چنين ضايعهاى مخالف برهان قطعى بر ضرورت اصل وحى و نبوتاست; فمن يستمع الآن يجد له شهابا رصدا (جن، آيه 9) .
گرچه اين آيه ناظر به صعود شياطين و استراق سمع آنها نسبتبه مخازن وحى بوده و هست، ليكن پيام آيات ديگر قرآن مجيد ايناست كه خداوند آيات خود را از صدر تا ساقه رصد مىنمايد و براى تمام مراحل هبوط آن حرس مىگمارد تا متن حكم خداوند كه حجت قطعىاست، به جامعه بشرى برسد و صريح وحى الهى بدون افزايش و كاهش معلوم گردد . آنگاه قبول با نكول آگاهانه بوده، عذرى در بين نباشد: فانه يسلك من بين يديه و من خلفه رصدا ليعلم ان قد ابلغوا رسالات ربهم و احاط بما لديهم و احصى كل شيء عددا (جن، آيات27 و 28) قبول وحى الهى با حيات برين همراهاست و نكول آن با هلاكتبين قرين; ليهلك من هلك عن بينة و يحيى من حي عن بينة (انفال، آيه 28) . نگهبانان وحى در صحنه آسمان فرشتگان ويژهاند كه از آنان گاهى به عنوان بايدي سفرة كرام بررة (عبس، آيات15 و 16) ياد مىشود و حافظان آن را در زمين غير از فرشتگان مخصوص و امامان معصوم (ع) مىتوان عالمان وحىشناس و عادلان ولايتمدار دانست كه در معرفت صائب قرآن و عترت ساعىاند و در عمل صالح كوشا هستند . اينان طبق بيان نورانى حضرت رسول اكرم (ص) وارثان پيامبراناند (بحارالانوار، ج1، ص164 و ج2، ص92) و در برابر گفتار حضرت امام جعفر صادق (ع) مرزداران مكتب اهل بيت عصمت (ع) اند (احتجاج طبرسى، ج1، ص13) .
همانطورى كه مجاهدان نستوه مدافعان حريم نظامى ميهن اسلامىاند، عالمان عادل مدافعان حريم فرهنگى مكتب الهىاند; و لو لا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدمت صوامع و بيع و صلوات و مساجد يذكر فيها اسم الله (حج، آيه40) . حافظان مكتب دينى آگاه به زمان و مطلع از زمانهاند، شبهات مهاجم را كه در دلهاى خالى و مستعد و شفاف نسل نو، سريعا اثر سوء مىگذارند، شناسايى نموده و با تبيين، تعليل و تحليل عقلى و نقلى به آنها پاسخ مناسب داده مىشود; العالم بزمانه لا تهجم عليه اللوابس عكس نقيض اين قضيه آناست: من هجمت عليه اللوابس فليس بعالم و چون قرآن اولين منبع دين پژوهىاست، با تفسير متقن آن بسيارى از اهداف سامى مدافعان مكتب الهى حاصل مىشود; زيرا حل شبهات هر عصر در بستر اين مائده و مادبه ميسوراست .
تفسير هر متنى مبتنى بر شناخت محدوده آن متن از يك سو و پرهيز از اختلاف و تخلف از سوى ديگراست . تفسير متن مطلق از منظر مقيد يا تفسير متن مقيد از ديدگاه مطلق كامياب نخواهد بود . چه اينكه اگر برخى از اجزاى متن طبق روش مطابق با آن متن تفسير شود و بعضى با روش موافق با متن بيگانه، اعم از خود مفسر يا ديگران، و همچنين تفكيك كردن اجزاى متن واحد به اخذ بعضى و طرد بعض ديگر روا نيست .
قرآن كريم از آن جهت كه ابدىاست; يعنى واجد كليت و دوام بوده، همگانى و هميشگىاست و از سوى ديگر، دعواى ميزان عام بودن دارد، لازماست مفسر تمام آراى راجع به جهان بينى و مبدء و منتهاى عالم و راه بين آغاز و انجام را بر قرآن مجيد عرضه بدارد و حق و باطل آن را طبق ميزان آسمانى تشخيص دهد . البته اين كار مربوط به مكاتبىاست كه تا عصر مفسر مطرح شدهاند و اما آراى ديگرى كه هنوز طرح نشدند، عرضه آنها بر قرآن مجيد به عهده خردورزان آينده است .
بنا بر اين عرضه مكاتب بر وحى آسمانى محتاج چند تفسير صحيحاست اولا، و تطبيق غير جانبدارانه آراى ديگران با فتواى خداست ثانيا، و آماده دريافت فيض فائق وحى بودناست ثالثا .
اما مطلب اول اگر متن غير قرآنى به دقت تفسير نشود و مراد گوينده به طور صحيح به ترازوى وحى وارد نگردد، پاسخ راستيا داورى عادلانه صورت نمىپذيرد، و اما مطلب دوم تطبيق جانبدارانه نتيجه غير عالمانه و عادلانه ترجيح دادناست كه دور از ساحت صحابه تفسير ناباست . اما مطلب سوم قرآن به منزله فن عروض شاعران يا منطق حكيمان و متكلمان نيست كه صرفا كالاسنجباشد نه كالابخش، بلكه وحى الهى گذشته از توزين هر مكتبى كه با او سنجيده شود و اظهار نظر در باره صواب و خطا بودن آن و انجام سمت مهم قضاى عادلانه در باره آنها، سهم به سزايى در تعليم و ارشاد دارد كه در مكاتب ديگر يافت نمىشود و براى ارزيابى آن عطاى زايد ميزانى را ارائه كرده و موزونى را عطا مىنمايد; زيرا خداى سبحان گذشته از آنكه قرآن را به عنوان «ميزان» معرفى كرد; الله الذي انزل الكتاب بالحق و الميزان (شورى، آيه 17) و انزلنا معهم الكتاب و الميزان (حديد، آيه 27) آن را به عنوان مهيمن ستود; يعنى هيمنه و نفوذ و سلطه وحى الهى بر ساير كتابهاى آسمانى، چه رسد به كتابهاى بشرى ايجاب مىنمايد كه قرآن هم سطح با ساير مكاتب نباشد، بلكه چيزهاى حقى كه در آنهاست، امضاء نمايد; مصدقا لما بين يديه من الكتاب (مائده، آيه 48) و مطالبى كه در آنها نيست و به منزله تكميل و تتميم آنها محسوب مىشود، افاضه نمايد; و يعلمكم ما لم تكونوا تعلمون (بقره، آيه 151) يعنى خداوند توسط قرآن كريم مطالبى به شما مىآموزد كه هرگز توان عالم شدن آنها را نداريد . تعبير ما لم تكونوا تعلمون غير از تعبير ما لا تعلمون است . ويژگى هيمنه قرآن به ايناست كه هم قابليتهاى موجود را شكوفا مىكند اولا، و هم قابليت مفقود را موجود مىنمايد ثانيا، آنگاه برابر آن فيض عطا مىنمايد ثانيا;
چاره آن دل عطاى مبدلىاست
داد او را قابليتشرط نيست
بلكه شرط قابليت داد اوست
داد لب و قابليت هست پوست
قابلى گر شرط فعل حق بدى
هيچ معدومى به هستى نامدى
(مثنوى مولوى، ص5 و 3 و 9)
آنچه مهماست عنايتبه ظرفيت قابليتاست; يعنى جام ملكوتى انسان قابل توسعه ظرفيت و استعداد و صالح براى افاضه قابليت هست; به طورى كه مىتواند با عنايت الهى فقير گردد; آنگاه از مبدء مغنى و مقنى غنا و قنيه دريافت نمايد;
آن يكى فيضش گدا آرد پديد
وان دگر بخشد گدايان را مزيد
نشان صلوح دل براى توسعه قبول و شرح صدر ايناست;
گوشه بى گوشه دل شهرهىاست
تاب لاشرقى و لاغرب از مهىاست
البته بعد از چنان توسعه قابلى مىتوان بحرپيما شد;
هر پرى بر عرض دريا كى پرد
تا لدن علم لدنى مىبرد
(همان، ص155)
تفسير متن مهين بدون هيمنه مفسر ميسور نخواهد بود; چون هيمنه مفسر از ناحيه قرآن كريم به وى رسيدهاست . لازماست او پيام قرآنى را بر باورهاى پيشين خود و ديگران ترجيح دهد; يعنى هم مهيمن بر آراى شخصى خود باشد و هم بر افكار صاحبان مكاتب . تمام دانشهاى پيشين در صورت صواب، براى توسعه ظرف و گسترش قابليتاست تا پيام وحى بهتر از ادراك گردد و هرگز مبانى مقبول قبلى كه قلمرو تاثير آنها فقط در محدوده شرح صدر و بسترسازىاست نه بيشتر از آن، به جاى مظروف قرار نمىگيرد، تا مفسر آهنگ خويش را در آى قافله غيب تلقى مىكند و جريان خودمحورى و انسانمدارى به جاى حقمحورى و وحىمدارى قرار گيرد .
جان ملكوتى اگر رهن تن نشود، مىتواند دانش و زمين را براى رهيافتبه بينش آسمانى وسيله قرار دهد; زيرا ريشه تمام دانشهاى صائب مخزن الهىاست . عقل برهانى پيام خدا را در نهاد خود دارد و با اثاره وحى شكوفا مىگردد و مىتواند رهنمودهاى وحى را بهتر ادراك كند و يافتههاى خود را بدون اختلاط يا التزاح با باورهايى كه خارج از قلمرو حجيتاست، به عنوان تفسير قرآن عرضه نمايد . بهترين نردبان اين ترقى سجده در پيشگاه خداونداست;
گفتم كه بنما نردبان تا بر روم بر آسمان
گفتا سر تو نردبان سر را در آور زير پا
(ديوان شمس، ص56)
اولين فيض چنين ترقىاى، تحول روحى يافتن و مشاهده چيزى است كه بر ديگران مستوراست و احساس طمانينهاى است كه در طبيعتيافت نمىشود و بالاخره سالك را مجذوب نمودناست . حضرت استاد علامه طباطبائى در اين باره چنين مرقوم نمودهاند:
در اوائل تحصيل كه به صرف و نحو اشتغال داشتم، علاقه زيادى به ادامه تحصيل نداشتم و از اين روى هر چه مىخواندم نمىفهميدم و چهار سال به همين نحو گذرانيدم . پس از آن يكباره عنايتخدايى دامنگيرم شده، عوضم كرد و در خود يك نوع شيفتگى و بىتابى نسبتبه تحصيل كمال حسنمودم ... (آيينه مهر، ص 13 - 11) .
هيمنه دولت قرآن بر دولتهاى ديگر را مىتوان در ارزيابى ملك رسول گرامى (ص) و ملك سليمان (ع) يافت; زيرا دولتسليمان (ع) بر مدار غدوها شهر و رواحها شهر (سبا، آيه 12) راه يك ماهه را شامگاه مىپيمود; چون مركب رهوار او «باد» بود; فسخرنا له الريح (ص، آيه 36) ; ولى دولت قرآن بر محور ليلة القدر خير من الف شهر (قدر، آيه 3) راه هزار ماهه (هشتاد سال) را يك شبه طى مىنمايد . گذشته از آن كه طى الزمان از طى المكان ممتازتراست . آنان كه بهرهمند از دولت قرآناند، گاهى چنان مىسرايند: «كاين طفل يك شبه ره صد ساله مىرود» (ديوان حافظ) و زمانى چنين مىسرايند: «يك بيت از اين قصيده به از صد رساله بود» (ديوان حافظ) .
اينگونه از بارقهها كه در سيره علمى و عملى بزرگ مردان تاريخ رخ مىدهد، محصول رضاى به قضاى الهى و تخضع در پيشگاه اواست; لذا مىتوان گفت:
بر وفق رضاى حق رسان روز به شب
تا بخسبى عربى بر خيزى
كسى كه چنين لامعى بهره او شد، از منطقه موجودهاى ناقص پرواز مىكند و به مرز مستكفى مىرسد;
يونسى ديدم نشسته بر لب درياى عشق
گفتمش چونى جوابم داد بر قانون خويش
گفتبودم اندرين دريا غذاى ماهىاى
پس چو حرف نون خميدم تا شدم ذاالنون خويش
(ديوان شمس، ص 488)
رسول اكرم (ص) فرمود: من اخلص لله اربعين صباحا ظهرت ينابيع الحكمه من قلبه على لسانه (نهج الفصاحه، ج2، ص894) . البته اخلاص جزء متمم قابليتاست، و گرنه مبدا فاعلى بالذات خداى سبحاناست .
از آنچه آمد، چنين نتيجه گرفته مىشود كه فهم و تفسير ژرف و گسترده قرآن از رهگذر تقرب به خدا و تقواست . ميان صفاى قلب و فهم صائب قرآن تعامل و تاثير متقابل بر قرار است و هريك ديگرى را مىافزايد . فهم و تفسير قرآن از سه مرحله علم اليقين، حق اليقين و عين اليقين مىگذرد . مطهران پاسدار فهم صائب قرآن اند و آن را از هجوم شبهات پاسدارى مىكنند . تفسير صائب قرآن در گرو شناخت جامع و غير متهافت قرآن است . جذبه ملكوتى وسيله رهيافتبه ژرفاى تفسير قرآن به شمار مىرود .
قرآن كريم
نهج الفصاحه، ط1، تهران، جاويدان، 1364ش
اوحدالدين كرمانى، حامد; ديوان رباعيات، ط1، تهران، سروش، 1366ش
پژوهشكده حوزه و دانشگاه; آيينه مهر، ط1، قم، دارالتفسير (اسماعيليان)، 1380ش
حافظ شيرازى; ديوان، چ1، كانون انتشارات پيام محراب، 1370ش
سنائى، مجدود بن آدم; ديوان، بىچا، تهران، ابنسينا، بىتا
طبرسى، احمد بن على; احتجاج، ط1، بيروت، دار النعمان للطباعة و النشر، 1386ق
كلينى، محمد بنيعقوب كلينى; اصول كافى، بىچا، تهران، دفتر نشر فرهنگ اهلبيت (ع)، بىتا
مجلسى، محمدباقر; بحارالانوار، دارالكتب الاسلامية، تهران، بىتا
مولوى، جلال الدين محمد; ديوان شمس، چ3، تهران، امير كبير، 1363ش
مولوى، جلال الدين محمد; مثنوى معنوى، تهران، امير كبير، 1363ش